زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

رابطه مثل گرم شدن میماند

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۸ ق.ظ

مثلا یک روز خیلی سرد که شما وارد یک اتاق خیلی سرد میشوید،و تمام شوفاژها در حال کار نکردن یا تازه کار کردن اند شما بخواهید خودتان را گرم کنید(مثل امروز من!)

راه تر: میشود رفت یک قابلمه ی پر از آب را گذاشت روی گاز تا بخار کند  ... بعد شما میروید دستتان را بالای آن بخار ها میگیرید...گرمتان میشود در حالی که دستتان از بخارات خیس شده و به محض اینکه یک قدم از قابلمه دور شدید فضای سرد شما را می بلعد...و دستتان یخ میزند و بیشتر سردتان میشود!
رابطه ی محبت آمیز موقت با افراد موقتی مثل این... در لحظه ای که هستند وجودتان را از محبت گرم میکنند... ولی امان از رفتنشان...رفتنشان اوج فاجعه است...مثل همان یخ زدنه بیشتر دست های خیس... هم حس دلتنگی بعدش؛ هم حسی که ترجیح میدادید شاید بهتر بود از اول آن گرمای ناپایدار نباشد.

راه خشک: بگذارید قابلمه کم کم کارش را بکند و هوای اتاق را بدون خیس شدن شما گرم کند... در این صورت این هوای اطراف شماست که گرم میشود...
رابطه ی محبت آمیز دائمی عین این مثلا... بدون نگرانی گرم میشوید از این حس؛ دل گرمید و حستان لحظه ای نیست ...

+ رفتم بالای قابلمه ی در حال بخار...اینا به ذهنم رسید...خدایی حال میکنید رابطه ی این دوتا موضوعو با هم؟! 

  • . زیزیگلو

نظرات  (۱۶)

  • آبجی خانوم
  • ای بر تو نه درود که با جمله آخر زدی تمام حس و حال و فاز معنویم رو پروندی :/
    پاسخ:
    خب من در این حالت سر در جیب مراقبت و بحر مکاشفت فرو رفته بودم! :))
  • اَسی بولیده
  • آفرین با این جمله ی حکیمانه!
    داری فیلسوف میشی! ادامه بده ;)
    پاسخ:
    خودمم احساس میکنم یه حالی ام ها... ولی خب موندم توش که چه حالی! بیشتر سردمه!
    چ توصیفی^_^

    پاسخ:
    :))
  • اَسی بولیده
  • طبیعیه!
    همه فیلسوفا اول سردشون میشه بعد عاشق میشن بعد مجنون میشن بعد فیلسوف میشن :دی
    پاسخ:
     پس هنوز امیدوار باشم ها؟!
    اینجا همش درز داره...پر از درزه...! سرده! 
    اصن یادم رفت به قابلمه سر بزنم یه وقت همه ی آبش بخار نشده باشه!
  • اَسی بولیده
  • لباس گرم بپوش، اصلا هرچی لباس داری بپوش، جوراب هم زیاد بپوش چون اگه پاهات گرم باشه بدنت هم گم میشه
    پاسخ:
    ظهر منو تصور کن با یه آستین کوتاه، یه بلوز بافت؛ سویشرت و پالتوم که تنم بود
    روسری و کلاه سویشرت و کلاه پالتو که سرم...
    یه شلوار بافتنی و یه جفت جوراب پشمی...
    همه ی اینا به اضافه ی دو عدد پتو که انداخته بودم روم و همچنان بندری میزدم!
    وسط سیاهه زمستون توی دل کویر کرمان داخل خوابگاه بودم.
    از قضا همه بچه هاهم رفته بودن شهرشون.
    من بودم و من توی طیقه چهار که شوفاژها اگرهم دلشون بهرحم میومد که اتاق رو گرم کنن زورشون نمیرسید!
    همه این ها به کنار روز پنجشنبه بود.
    شوفاژمون ترکید :/
    از اینبدتر نمیتونست باشه!
    تا خود صبح هرچی پتو بود رو انداختهبودم روی خودم و میلرزیدم!
    پاسخ:
    حال الانه منه... هم تنهام...هم سرده... هم از تنهایی خوابم میاد ولی نمیتونم بخوابم
    چجوری ترکید؟؟؟؟ شوفاژ دقیقا بالای سر منه...با فاصله 10سانتی متر یا کمتر
    بابا فیلسوووووووووف!

    به نظرم اون قابلمه خشکه یه چی تو مایهای یه دوستی معمولیه
    همیشه تو توضیحات چتم نوشتن:
    یه دوست معمولی
    نه خال خالی نه لپ گلی!

    دوستای معمولی داشتیم که سالهاست هستن
    در حفظ فاصله ایمنی
    ولی هستن
    اون کمییت موضوع
    ولی یه وقتایی اون دستای خیس می چسبه
    نزدیک میشی
    اون رابطه دوستی مثل باطری گوشی یهو تموم میکنی تو یه بازی گرافیکی سنگین
    و بعد میمونی تو سرمای نبودش
    ...

    تو روحت که یه خاطرات مسخره رو یادم اوردی

    شادم نه زی اصلا!
    ایکون بی عصابو اینا!!!!!!!!!
    پاسخ:
    ای جان...اصن تو خوده فیلسوفی من پیشت درس پس میدم!
    یعنی تو هم خاطرات منو زنده کردی
    سالهاست با خیلیا دوستم ولی نه اون اونقدر صمیمی که بعد از یه مدت حالمون از هم بهم بخوره
    یه مدت با کسی که دوست باشی و صمیمی، بعد از اینکه یه اختلافی بینتون پیش بیاد رابطتون کلا بهم میخوره!
    وقتی همه رو میپیچونی و بی خبر میری همینه دیگه... روزگارم تلافی میکنه :)
    آیا بی خبر رفتن کار درستی است؟


    +یاد آهنگ «هوا بس ناجوانمردانه سرد است آآآآآآآآآآی...» افتادم

    +از فیلسوف ها اصلا خوشم نمیاد دیگه حتی اینایی که فلسفه میخونن توی دانشگاه!

    +رابطه مابطه هم کلا بده . . . فقط ازدواج :)
    پاسخ:
    مغنا بهم گفت فیلسوف...گفتین از فیلسوفا...چی؟؟؟!
  • عاشق بارون ...
  • بلی حال کردیم. :))) جالب نوشتی. :)
    پاسخ:
    ای ول به تو! :)
    خیلی خوب بود (+) موفق باشی
    پاسخ:
    ممنون :)
    عجب ارسطویی هستی تواما نمی دونستم :دی 

    با چسب حرارتی درزها رو پر کن !!!
    پاسخ:
    آره دیگه! بچه ها گفتم فیلسوف... نمیدونستم کدوم فیلسوف که شما فرمودین ارسطو!
    چسب حرارتی همرام نیست. تفنگش خونمونه. نمیتونم که هی چسب به دست و کبریت زیرش با درزای در و دیوار ور برم که!
    راه حل دیگه ای ندارین؟!
  • مستر نیمــا .
  • ترشیم میخوری؟؟
    پاسخ:
    آلوچه و لواشک که موردی نداره...ها؟! فقط همین دوتا... !
    خیلی سنجیده شده بود مثال ها ((((: .
    تبریک اصن :دی.
    پاسخ:
    مثال خاکی اوردم قشنگ هضمش کنید!
  • صآب خونـه
  • دنبالید با اجازه
    پاسخ:
    :)
    تشبیه خیلی جالب و هوشمندانه و ظریفی بود ؛)
    دقیقا همینطوره

    پاسخ:
    :)
    یعنی عاشققققققققق وبت شدم 
    با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    لینک نمیکنم...دنبال میکنم!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی