زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

درد و دلانه طوری

چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۸ ب.ظ

وقتی سرپرست اومد و مجبورم کرد که هفته ی برم خونه و گفتم من دو روز تو راهم و فقط واسه یه روز برم خونه؟ اونم اینکه چون راهم دوره ،یه روزو همش در حال استراحتم...کجا برم؟
بعد پرسید... اینجا کسیو نداری؟



و وقتی به این فکر کردم که بیخیال طبقه های دیگه، همین بچه های خودمونم که اون لحظه بودن و شنیدن و پنج تاشون فاصلشون تا خونشون چهل دقیقه و اون چندتای دیگه هم خیلی بخواد باشه حداکثر دوساعت، موقع خونه رفتن حتی نگفتن"نمیای؟ خداحافظ"!
حتی یه نمیای ساده هم نگفتن!

دوباره سرپرست اومد و پرسید، گفتم: من اینجا غریبم، کسیو ندارم...

+اینم بگم که هیچ انتظاری از هیشکی ندارم...همیشه تا بوده همین بوده، خودشونم میدونستن که نمیرم و مزاحمشون نمیشم... ولی خب زور سرپرست پشت سرم بود و بی تفاوتی اونا و چقدر دلم گرفت از این بی تفاوتی ها...

+قربون امام حسین برم...کیا رو می طلبه...خودش میدونه....
همین دوستم که رفته کربلا...اگه میدونست من تنهام، زورگی هم که شده منو میبرد خونشون!

+و چقدر بده آدم تنها باشه و مسموم بشه.

  • . زیزیگلو

نظرات  (۲۸)

  • آبجی خانوم
  • زی زی جان
    فقط قول بده خودت رو نکش :/
    پاسخ:
    :)
    روز دوشنبه دوتا امتحان دارم.... 12 تاvoice باید گوش کنم و بنویسم
    واسه روز 3شنبه یه کنفرانس دارم و مقاله هایی که هنوز با ترجمه و نقدشون دست به گریبانم!

    و گذشته از اینا واسه روز سه شنبه که روز دانشجوعه باید برم سخنرانی کنم! و هنوز نه مطلب آماده کردم نه پاور نه عکس ...نه اصن میدونم میخوام چیکار کنم :/
  • آبجی خانوم
  • دلم شد کبابا برایت :(
    پاسخ:
    ای جان...نبینم غمتو آبجی خانم...من خوبه خوبم :)
  • شباهنگ (تورنادوی سابق)
  • دلم کباب شد بابا!
    بیا پیش خودم اصن...
    هیچ وقت نپرسیدم کجا درس میخونی
    اگه تهرانی بیا مهمان خوابگاه ما
    جدی میگم
    پاسخ:
    اصن من دلم به همین کامنتا  خوشه! :))
    شیرازم
    حالا این چند روزم میگذره... 
    و این نیز بگذرد و دائما یکسان باشد حال دوران غم مخور و اینا...هی واسه خودم میخونم!
    :(

    پاسخ:
    دانشگاه یه جای نزدیک برو!
  • خانم الفــــ
  • :)
    خب این که غصه نداره..یه پست میذاشتی میگفتی شیرازیا اعلام حضور کنن..بعد خودم میومدم دنبالت دم در خوابگاه.جدی میگما..من خودم اهل تعارف نیستم.یادمه یبار توی کامنت ها برات نوشتم که اگه کاری داشتی هیج تعارف نکن :) خب نکنننن دیگهههه.
    پاسخ:
    چه کامنت دلگرم کننده ای :)
    ممنونم...خیلی زیاد
    + فک کن اون چیزی رو که توی کامنت بعدی نوشتی...توی این کامنت مینوشتی...یه درصد فک کن!!! :))

    باید به هم خوابگاهیات میگفتی:
    گهی زین به پشت و گهی پشت به زین، گهی وایسا،گهی سر جات بشین خخخخ
    شوخی کردم، گفتم یه شعری بگم بخندی :))
    ولی جدی من شنیدم شیرازیا آدمای باحال و خونگرمی هستن، این بالا مالاها 😉 هرکی تعارفی زد زود قبولش کن، چن روز لذتشو ببر خخخخ
    پاسخ:
    منظورت همین کامنت بالایی نیست احیانن؟! ؛)
    شیرازیا خوبن اکثرا...
    والا چی بگم!
  • خانم الفــــ
  • اصلا مو به تنم راست میشه..تپش قلب میگیرم وقتی بهش فکر میکنم :)))
    پاسخ:
    :)) در این حد دلت با من...هماهنگه! نگاه تو...
    استغفرالله!
    هی به بچه ها میگم آهنگ نزارین موقع درس خوندن ... الان من درس میخونم یاد اون آهنگایی که گذاشتن میفتم!
    این غربت رو منم به مدت چند سال با تمام وجود کشیدم :(

    در عوض روح آدم بزرگ میشه:)
    پاسخ:
    دوری سخته... آدم مستقل میشه، من با این مخالف نیستم
    ولی بعضی وقتا یه چیزایی میبینه که ...
    آدم یه وقتایی حتی به تعارف های الکی هم نیاز داره .
    پاسخ:
    آره... که فک کنیم حتی به اندازه ی همون تعارف کوچولو هم به فکرمونن...
    منم بودم تو همچین شرایطی - تقریبا درکت میکنم
    از کل دوران تحصلی من فقط یه دوست خوب دارم !!!!
    شاید مثل همون دوست تو که الان کربلاست
    پاسخ:
    اینا خیلی خوبن...نباید هیچوقت از دستشون داد...
    آخ از درد غربت.
    یبار یک هفته تو بلوکمون تنها بودم.
    دیگه نظافتچی هم نمیومد اونطرفا
    دلم گرفت.
    هم دردیم الآن.
    3:55:28
    خوابگاه دانشگاه کرمان.
    تنهای تنهای تنها
    پاسخ:
    5:29 pm
    دم ازون
    غروب اربعین
    تنهای تنها

    ترم پیش دو هفته تنها بودم...سرپرست هم باهام خوب نبود...حتی واسه حضوز غیاب هم یه سر نمیومد بالا ببینم مرده م...زنده م...
    تا این حد تنها...

    عزیزم:)
    دلت گرفت دستم که بهت نمیرسه ولی بیای کامنت بذاری آنلاین میشم حرف میزنم حس تنهایی نکنی:(((
    میفهمم چی میگی ولی خب همینه رسم این دنیا...
    پاسخ:
    ممنونم بیست و دو جان :)
    عجب رسمیه...رسم زمونه و این حرفا
    کاش این جز محتاج به کل نبود
    به خدا که اگه نبود میرفتم تو غار زندگی میکردم از دست این مردم ناموزون!
    پاسخ:
    پس:
    غارنشین شدن به از هم نشین شدن با یه جماعت ناموزون...!

  • فاطمه (خودکار بیک)
  • :(((
    به حدی دلم ریش شد که پتانسیلشو دارم مجبورت کنم بری خونه ی مامان بزرگم اینا. 
    پاسخ:
    پس تو یه رگت شیرازیه...آره؟
    آها راستی گفته بودی قبلا...که شیرازی ساکن شمالی!
    :)
    پاسخ:
    ؛)
  • مستر نیمــا .
  • واسه من زیاد اتفاق افتاده
    آدم ناراحت میشه. ولی حداقل یه تعارف ساده که میتونستن بزنن
    پاسخ:
    یکیشون اومد خوابگاه و دوباره رفت....
    گفت مامانم کلی گفته اومدی مهسا رو هم با خودت بیار خوابگاه تنها نمونه...منم بهش گفتم مامان مهسا نمیاد، همه بهش اصرار کردن نرفته :|
    اینو دیگه کجای دلم بزارم :/
  • فیروزه ای
  • عزیزززززم
    پاسخ:
    :)
  • دختری درمِه
  • چه رفقای بی معرفتی :-(

    تنهایی تو شهر غریب ،سخته واقعا...

    ولی خدا هست ،حواسش بت هس..مواظبته ^_^
    پاسخ:
    بازم خوبه خدا هست...دمش گرم!
    غربت خیلی حس بدیه.واقعا بده.
    ولی معرفت خیلی خوبه.که خیلیا ندارن.

    پاسخ:
    دیگه دارم به خوابگاه عادت میکنم...ولی وقتی همه میرن دلم میگیره...
    دیگه نیستن که سربه سرشون بزارمو شیطونی کنم و یادم بره دلتنگیام
    این روزها هم میگذره :-)

    +برای ما که گذشت...
    پاسخ:
    میگذره...همش میشه خاطره حتما! :)))
  • اسی بولیده
  • عزیزدلم من خودم پیشتم:*

    چرا مسموم شدی آخه؟؟ :(

    پاسخ:
    نمیدونم...
    پاشدم، فشارم افتاده بود و سرگیجه داشتم و چشمم سیاهی میرفت و حالت تهوع...
  • اسی بولیده
  • چیزی خوردی ؟؟

    الآن چطوری؟؟

    پاسخ:
    الان خوبم...
    نمیدونم چم شده بود حالم خیلی بد بود...نمیتونستم سرپا وایسم...سرم گیج میرفت
  • کلنگ همساده پسر
  • من هم تنهام ولی از تنهایی لذت می برم!
    پاسخ:
    نه...خوب نیست! خیالات ورت داشته!
  • کبوتر بانو
  • من تسلیم :)
    پاسخ:
    ببینم...کو پرچم سفیدت؟!
     خبرت هست ک خلقی ز غمت بی خبرند! 
     حال افتاده نداند ک نیفتد باری:|
    پاسخ:
    خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟! 
    ربطی نداشت ولی خب دیگه حالا! :))
      خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
     گذری کـن که ز غـم راهگذر نیسـت مرا:-))
    پاسخ:
    واویلااا! :))
    ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری
    حد نگهدار که سر میشکند دیوارش!
    آقا گاو حسن چجوره؟؟
    پاسخ:
    نه شیر داره نه...استغفرالله!!!
  • سرباز جامانده
  • چرا اینجورن این دوستات؟من هلاک اونم ک گفته همه بهش گفتن نمیاد. آخییی آره حس بدیه دوست خوبت بره پیشت نباشه اصن خیلیییی حس تنهایی ب آدم دست میده ولی من هروقت تنهام از تنهاییم لذت میبرم
    پاسخ:
    نه من تنهایی دوست ندارم...
    حالا هم دوستم و مامانش با کلی اصرار منو دعوت کردن خونشون...
    خوش میگذره :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی