زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

جوشونده دزدی

پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۱۷ ق.ظ

اونروز  یکی از بچه ها حالش خوب نبود

رفتم بالا (آبدار خونه در طبقه ی سوم واقع شده) براش آبجوش بیارم با نبات بخوره، دیدم فلاسک پره، وقتی براش ریختم فهمیدم جوشونده س! تازه اولشم فکر کردم چاییه!

جوشونده دزدی نمودیم!

 بعدشم با دوتا بادیگارد بودم که کسی نبینش!

فقط خدا خدا میکردم مسئول آبدارخونه نباشه!

 بعدشم که لیوان خالی رو بردم بالا، مسئولش نشسته بود، حالا ته لیوان هم پر از تفاله های جوشونده!! بهش گفتم این لیوان دست یکی از بچه هامون بوده مرسی! بعد با اعتماد به سقف گذاشتم رو میزش اومدم بیرون!

  • . زیزیگلو

نظرات  (۶)

طرف حتما فکر کرده یه چیزی هم بهت بدهکاره :|
پاسخ:
تازه ازم تقدیر و تشکر هم به عمل آورد!
حالا خوب شد دوستت؟!
پاسخ:
بهتر شد :)
حالا چرا خودتو مدیون کردی؟!
پاسخ:
چند بار خوندم و نفهمیدم یعنی چی!
یعنی چرا با این کارت که میدونستی هم ممکنه بهت ایراد بگیرن یعنی راضی نباشن خودتو به خاطر یه فنجون مدیون خلق الله کردی و خداوند؟!
یعنی چون راضی نبوده طرف یا حداقل نمیدونی راضی بوده یا نه یه جور مدیون شدی دیگه و میشه گفت گناه محسوب میشه و باید پاسخگو باشی در پیشگاه خداوند
منظورم این بود.
که به خاطر یه فنجون ناخواسته چرا اومدی ثواب کنی کباب شدی...
پاسخ:
آها
اونموقع که رفتم طرف مسئولش یه تعارف هم زد و گفت اشکال نداره
البته اینم بگم که هر موقع که میریم و چای یا آبجوش یا چیزی بخوایم خودشون میدن بهمون
اینبار کسی نبود خودم برداشتم
یاد کارشناسیم افتادم
ماها تو زمانی که استادا سرکلاس بودند میرفتیم در اطاق اساتید و اونجا چاییمیریختیم و میخوردیم با بچه ها
یکی دو بارم در حین خوردن اساتید اومدن تو!
اگه استادای خودمون بودند میزدیم به شوخی و بعدشم بزن درو!
اگه غریبه و نا اشنا بودن میگفتیم بفرمایید چایی
قیافه هامونم چون بیشتر لباس رسمی ما تو دانسگاه میپوشیدیم فکر میکردند ما استاد حق التدریسیم یا ازمایشگاه که تازه این ترم اومده!!!
خخخخخخخخ
خیلی حال میداد
یکی دوبارم ابدارچی ما رو دید، باهامون رفیق بود و مانم تا میدیدمش میگفتیم بیا بیا یه چایی بریزیم بخور!!
اونم میخندیدش

هـــعـــی به این زودی گذشت!
پاسخ:
چه باحال!
منم رفته بودم سر کلاس که کنفرانس بدم...استاد هنوز نیومده بود منم رفته بودم پای تابلو که به کلاس عادت کنم که مسلط تر باشم
اولای ترم بود و کلی پسر ترم بوقی یهو وارد کلاس شدن، اولش دم در ایستاده بودن و نمیومدن تو
منم خندیدم گفتم بفرمایید داخل
اونام گفتن چه استاد خوبی! :))))
باید فلاسکو میبردین بقیه هم استفاده کنن 
تو سرماخوردگی هدف وسیله رو توجیح میکنه :))
پاسخ:
چمله ی دومت حدیث قشنگی بود! :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی