زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

من سکوت کنم بهتره :|

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ق.ظ

دارم ظرف میشورم،

آبجی کوچیکه میاد پیشم چشماش پر از اشک،یه سی دی هم دستش

میگم چی شده؟!

یه نگا به من میکنه یه نگا به سی دی

دوباره میپرسم چی شدهههه؟!

میگه مرده!

میگم کی؟ 

دقیق میشم به سی دی که با دوتا دستش با دقت نگهش داشته

یه مورچه ی ریز و میکروسکوپی روشه!!!

میگم:اشکال نداره ناراحت نباش کلی مورچه زنده داریم یکیشو بهت میدم،

حالا آروم بزارش کنار تا ازش عکس بگیریم!


من :|

  • . زیزیگلو

نظرات  (۱۷)

  • یاسمن رضائیان yaseman rezaeian
  • غم خاصی داشت...
    پاسخ:
    :))))
    چون با سوز خاصی نوشته شده!!!
    :/
    ما هم مورچه زیادی داریم. میخواید؟
    پاسخ:
    نه خودمون داریم!
    دلبسته ی این یکی شده بود!!
  • سعادت سلیمانی
  • میازار موری که دانه کش است که در جیب دایی کشمش است :)
    پاسخ:
    قافیه نداشت :|
    یه جوریه!
    این بچه روحش خیلی بزرگه 
    پاسخ:
    :)))
    نمیدونم چی بگم! ممنون روح خودتون ایضا! 
    الهییی:))))
    پاسخ:
    آبجی ماس دیگه...چه میشه کرد!!
  • ✖پرنٌس‍‍ِــ‍‍pгคภςєςــسٌ .✖
  • الهیی..
    خدا بیامررزتشش!!!
    پاسخ:
    فاتحه مع الصوات!!!
  • مستر نیمــا .
  • باز خدا رحم کرده عاشق مورچهه نشده بود:))))
    پاسخ:
    آره راس میگی!
    چون من بچه که بودم عاشق یه ملخ سبز رنگ شده بودم بعد روز معلم به مامانم کلی گل هدیه داده بودن گلها رو گذاشته بودم تو آب بعد ملخو روی اونا پرورش میدادم!
    در آخر هم بعد از چند روز مفقود شد و تا الان دلتنگشم :|
    +از همون ملخایی که توی کارتون هاچ زنبور عسل بود!
    من در دوران کودکی مورچه ها را گرفته و بر زیر آزمایش های متعددی قرار میدادم  و در آخر نیز در راه علم به آن دنیا میشتافتند البته کمی دردناک بود ..میدونم روح خیلی لطیفی داشتم میدونم(-_-) [D:]
    پاسخ:
    میکشتیشون؟!
    لطیییییفه من!!!

    +البته در راه علم موردی نداره :|
    بچه که بودم مورچه ها رو هدایت میکردم به سمت خونه هاشون ، وسط راه برشون میداشتم هوایی مثلن جابجاشون کنم ، بعد که میذاشتم زمین ، اینا مثل این خنگولا برمیگشتن عقب ، بعد انقدررر ناراحت میشدم که برشون میداشتم باز بین انگشتام فشارشون میدادم که له شن بمیرن انقدر بی توجه نباشن به خدمات پروازی من :))))
    پاسخ:
    قااااتل!!!
    چطور دلت میومد؟؟!!
    من سر راهشون دونه میذاشتم محل نمیذاشتن میرفتن یه جای دیگه،باز من بر میداشتم دونه رو میذاشتم جلوشون باز اونا نمیدیدن،خودشونو بلند میکردم میذاشتم روی دونه بار از دونه میومدن پایین!
    نه من که به طور مستقیم نمیکشتمشون خودشون طاقتشون کم بود میمردند خب :(
    ِِD:
    پاسخ:
    زجر کششون میکردی بعد اونا خودشون به مرگ طبیعی میمردن؟!
    اونا زیر شکنجه های تو میمردن!
    ساواک!
    یه بار برای این که ببینم لونه ی مورچه ها چه جوریه انگشتمو کردم تو سوراخ دیوار که مورچه ها ازش رفت و آمد میکردن.. هیچ دیگر یک ساعت تمام خانواده در کوشش در آوردن انگشت بنده بودند :| (^_^)
    پاسخ:
    یاد پترس فداکار افتادم!!
    البته اگر از من کوچیکتر باشی نمیدونی چی میگم!چون از توی کتابای شما حذف شد!!
    از آنشرلی مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتنفرم
    پاسخ:
    وای خدا! دوباره شروع شد!
    نمیدانم در هر صورت مرگ حق است دیگر در راه علم که باشد بهتر نیز میگردد (^_^)
    در کتاب که نبود اما در مطالعات بنده موجود بود :) 
    اول دبیرستان هستم ^_^!
    پاسخ:
    خب پس میدونی چیه!
    مهم همونه!
    پترس ساواک قاتل!!
    دوست گرامی ناشناس جودی ابوت است نه آنشرلی :))
    پاسخ:
    :)))))) ای ول!!
    ما مورچه نداریم اما اگه سوسک خواستین در خدمتم
    توروخدا تعارف نکن زی زی جان
    پاسخ:
    ما که با هم تعارف نداریم! باشه میگم حتما!!
    اصن منو تو داریم مگه؟!
    سلام.  بچه ها واقعا پاکن ...  به وبلاگ من و همسرم هم سر بزن
  • خرید اینترنتی
  • خرید ارزان رو با ما تجربه کنید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی