زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

تو جای من نیستی

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ

برگشته با یه حالت حق به جانب میگه خب یه روز زودتر میومدی!

میگم: من که بیام، خودم باید آشپزی کنم،خودم خرید کنم و هر بار واسه یه چیزی پاشم تا دم مغازه برم، با این اوضاع و شرایط خوابگاه درس هم بخونم،آخر هفته ها هم که همتون میرین، خودم تو خوابگاه تنها بمونم،اونم منی که هم از تنهایی میترسه هم از تاریکی

همه ی مسیری که با اتوبوس میام تنهام اونم با این همه وسایل که سنگینم هست و هر دوتا دستم پر. 

من حتی تو جاده یا ترمینال واسه دستشویی یا نماز هم که میخوام برم،وسایلمو میزارم پیش یه نفر،میترسم نکنه اگه برگشتم نباشه؟! کیف پولم،گوشیم،کتابام، لباسام حتی!!

شماره های اینجا هم که عوض شده و شماره خونمونو حفظ نبودم

من بار آخری که از اتوبوس پیاده شدم یه مسیر 100 متری از اتوبوس تا ترمینال رو ساعت 4 صبح تو شیراز تنهایی رفتم.رفتم ترمینال تا هوا روشن شه بعد برم خوابگاه. صدای جارو زدن یه رفتگرو میشنیدم،حتی نمیدیدمش که لااقل یکم دلم قرص شه که تنها نیستم

نزدیکای ترمینال کلی ماشین شخصی بود هی میومدن دم گوشم پچ پچ میکردن که کجا میری؟کجا برسونمت؟مسیرت کجاس؟ که برگشتم گفتم هیچ جا میخوام برم تو ترمینال

چندتایی هم تو ماشیناشون نشسته بودن و دستشونو از پنجره اورده بودن بیرون و سیگار میکشیدن

خب من تا حالا همچین تجربه ای این وقت شب اونم توی یه شهر غریب اونم تنها رو نداشتم.که بعد یه پیرمرده فک کرد ترسیدم و اومد چمدونمو گرفت و گذاشت تو ترمینال و گفت برو تو ساختمون...اون ته هم نرو کلی پسر هست ممکنه اذیتت کنن...

من راهم این همه دور، تو که فقط 45 دقیقه راهه تا بیای

فقطم 2 روز خوابگاهی،هروقتم که میای با خودت غذای آماده از خونه میاری،نیازی به خرید نداری، درساتو هم که میری خونتون میخونی و هیچوقت تجربه ی تنها موندن تو خوابگاهو نداشتی،خودتو با من مقایسه نکن!

  • . زیزیگلو

نظرات  (۲۲)

سلام تشکر میکنم از سایت بسیار عالیتون
مرسی
www.saeedpayab.blog.ir
سلام تشکر میکنم از سایت بسیار عالیتون
مرسی
www.saeedpayab.blog.ir
سلام
حرص نخور گلم... هیچ کس جای دیگری نیست. چه تجربه وحشتناکی...
پاسخ:
سلام
فردا...دارم میرم
  • سعادت سلیمانی
  • دیگه از درس و دانشگاه و خوابگاه و شیراز حالم بهم میخوره...
    پاسخ:
    منم...
    تازه همین که رسیدم،بیوشیمی امتحان دارم...اونقدررررر زیاده که نگو...
    قسمت شب توی خیابون بودنش واقعا سخته اما بقیش زندگی که راحته خرید و آشپزی و درس و اینا هیچ کدوم ترسی نداره اما شب توی خیابون دلهره خیلی بدیه که توی دل ما دختراس
    پاسخ:
    آره واقعا
    نصف شبش خیلی وحشتناکه...
    چند ساعت راه داری؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    12-13 ساعت فک کنم
    البته معطل هم میشم که بیشتر هم میشه
    اوووووووووووووووووو چقدر دور
    پرواز مستقیم از اهواز به شیراز نیست؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    از اهواز چرا
    ولی خب من اهواز نیستم!
    بخوام با هواپیما برم هی باید پیاده شم و سوار شم از اینجا بخوام برم
    ولی زمان کاهش پیدا میکنه
    خب اهواز مرکز استان
    البته فکر کنم آبادان هم فرودگاه داشته باشه
    پاسخ:
    دزفول هم داره!
    ولی به مشهد و تهران فقط
    مهم نیست اما ترست از تاریکی رو می تونی رفع کنی

    پاسخ:
    وحشتناک هست نصفه شبی ....ولی نمیترسم...
    تو سفر با کسی صمیمی نمیشم و به کسی رو نمیدم کلن...بجز بغل دستیم که یه خانومه اونم واسه اینکه کیفم بمونه پیشش و برم نماز! (تف به ریا!)
    به خاطر همین گفتم اهواز باید بری
    چون شهرای کوچیک من جمله شهر خودمون پرواز مستقیم به شیراز نداره
    پاسخ:
    آره دیگه...نداره...اهواز داره فقط
    قطارم داریم ما،ولی باز به شیراز نداره!
    قطار اهواز به شیراز داره

    خب امنیت قطار و هواپیما خیلی بیشتر من میگم با اونا برو
    نه توی سفر به کسی اعتماد نکن
    پاسخ:
    اعتماد که اصلا
    بدیش اینه که تنهام...کسی باهام نیست...
    راهت خیلی دوره
    موقع انتخاب رشته باید نزدیکارو میزدی
    ایشالا این سری به سالمت بری و برگردی
    پاسخ:
    مرسی عیزم!
    :)
    هی بابام میگفتااآاا!!
    گوش به حرف بزرگ ترت ندادی این میشه
    من خودم نهایتش تبریز و تهران و رشت رو زدم
    گرچه اصفهونم میخواستم بزنم که احتمال مزدوج شدنمان در  اصفهون بود ولی قیدشو زدم
    پاسخ:
    عععع!
    خب میرفتی اصفهان! اونوقت دست از سر ما برمیداشتی!
    اونوقت تو میموندی می ترشیدی؟؟؟؟
    بده من همش به فکر توام
    ای بابا
    خواستگارو پروندم دیه
    دکتر بود خوشم نیمد
    اصفهونیا خسیسن با ترکا نمیخونن
    پاسخ:
    مگه من همش چند سالمه؟! 
    +ولی من اصفهانو خیلی دوست دارم...دلم میخواست واسه دانشگاه برم اونجا
    خب دیه من بخوابم
    خستم
    شبت خوش
    پاسخ:
    شبت بخیر عزیزم :)
    زی زی گلو در حال سوار شدن به اتوبوس...
    پاسخ:
    :)))))

    زی زی الان احتمالا داره از بهبهان رد میشه...
    پاسخ:
    آره 11و ربع دیگه توی خوده بهبهان بودیم!!
    خدایش توی خواب هم میدیدید که جزو صد وبلاگ برتر بیان بشید؟!
    نه خداییش فکرش میکردید؟!
    تبریک عرض می‌نمایم خخخخخخ
    پاسخ:
    سلام
    کی؟!
    کجا؟! 
    منننننن؟؟!!

    +شما چرا نیستین و یهو حذف کردین و رفتین واقعن؟؟!!
    یه خبری،زنگی،بوقی،هشداری چیزی برادر

    +عه!الان عکس یه هدیه ی کوچولو این بالای مرکز مدیریتم دارم میبینم!
    البته مثل اینکه همه این هدیه ی کوشولو رو دارن...!
    +من شاکی ام اصن! چرا زودتر اعلام نکردن؟! حالا که من رفتم؟!
    البته بغضیا ازین موضوع زیاد خوشحال نمیشن!!
    چون از فرداش سیل مخاطبین ناشناس به وبلاگتون روانه میشن که خب بعضیا این مورد دوست ندارن اما توی شهرت وبلاگتون تاثیر داره.
    پاسخ:
    شهرت بد
    شهرت وورس
    شهرت ایز سو دنجورس!
    +آره دیدم، واسه من و چندتای دیگه از بچه ها پیامای تبلیغاتی اومده...
    معروف شدی زی زی گو لو آسی پاسی درا کوتا تا به تا D:
    پاسخ:
    بودم!!
    منتهی کسی بهم توجه نمیکرد :)))
    زیزیگلوی عزیزم، چقد قشنگ حال و روز تمام این 6 سال منو توصیف کردی... حال و روزی که هیچ وقت خانواده هامون و بقیه نمی فهمن... :(
    دلم گرفته بود... اومدم اینجا... دلم بیشتر گرفت... :(

    ولی از اینکه یه همدرد پیدا کردم، خوبه باز... نه که آرزو کنم مردم دردهای منو داشته باشنا، نه اصلا... ولی این که حس کنی تو دردت تنها نیستی، یکم حالتو بهتر می کنه... البته فقط یکم... :(


    پاسخ:
    نباید میخوندیش!
    حواسم به تو نبود وگرنه میگفتم نخونش!
    خب آره...خیلیا نمیفهمن این چیزایی رو که گفتم...شنیدن کی بود مانند وقتی که تو عمل انجام شده ای! یعنی توی اون موقعیتی!

    پس تو هم درک میکنی این حالمو...و چقدر خوب :)
    البته خوب به همون علت که خودت گفتی...
    چقدر زجر وعذاب میکشی 
    من یه بار تو خواب ها دیدم ساعت 9شب بیرون از خونم توهمون شهرخودمون 
    داشتم ازترس سکته میکردم
    پاسخ:
    نه اینجا این موقع شب شلوغه. البته تابستونا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی