نکته ی مهمش اینه که اگر اهالی خونه باشن خودشون کلید دارن
و آن چند نفری که به گوشی خاموشم زنگ زدند و آن چند نفری که در زدند و آیفون خانه هر لحظه صدایش طنین انداز بود شاید با الان بیدار شدن من همگی مردند!
i_am_e_shirazi_and_amoo_velom_bokon#
و آن چند نفری که به گوشی خاموشم زنگ زدند و آن چند نفری که در زدند و آیفون خانه هر لحظه صدایش طنین انداز بود شاید با الان بیدار شدن من همگی مردند!
i_am_e_shirazi_and_amoo_velom_bokon#
هوا کریمه. چون الان حق نیست که ساعت 12 شب باشه و بیشتر بهش میخوره 6 عصر باشه. واقعا مسلمون نیست. با روحیه ای که از خودم سراغ دارم بیشتر تو مود دم غروبم تا نیمه های شب.
کی تنظیمات منو به هم ریخته؟
یکی از مشکلاتی هم که چادریا دارن کلاه پالتوشونه، که البته من با اصرار هرچه تمام تر میخوام کلاهش به بدنه ش وصل باشه و پالتوی بی کلاه نمیپسندم.
میتونید گوژ پشت نتردام رو تصور کنید؟! و البته هر بار هم این نکته رو به خودم متذکر میشم که به کیف و کتابم.
و یه چیز دیگه هم اینکه که دوس ندارم مانتوم از پالتوم بزنه بیرون و هربار باید پالتو و چادر و مانتو رو طوری تنظیم کنم که یه طوری نشه... خلاصه اینکه من زمستونا خیلی با خودم درگیرم.
+دیگه اینو نگم که هربار درگیرم که اون کفشو بپوشم که با مانتوم سته یا اونی که با پالتوم و نهایتا این چادره که همه رو میپوشونه و پیروز میدان میشه. واقعا من دلم نمیخواد شوخی کنم. مشخصه؟!
یهو واسم نوشت: بی صبرانه مشتاق دیدارتانیم
پرسیدم: چرا؟ چه شده مگر؟ شگفتا!
نوشت: چون خیلی وقته ندیدمت، مهسا
دلم میخواست از توی گوشی بکشمش بیرون و محکم بغلش کنم...هیچی به این اندازه نمیتونست منو خوشحال کنه که بدونم یه نفر منتظرمه!
حدیث داریم که اگر کسیو دوس دارین برین بهش بگین... اونی که اینو گفت خندید و گفت البته خانما به خانما بگن، آقایون به آقایون!
یه بار یه نفر با پیام از خواهرم یه سوال پرسید که جوابش اره میشد. به من گفت تو بنویس نه که من دروغ نگفته باشم. منم نوشتم نه.بعد الان که نیست، تنهایی بقیه رو سوژه کردن حال نمیده. الان که نیست کلن هیچی حال نمیده.
یاران به "بسم الله" گفتن رد شدند از آب...
من ختم قرآن کردم و درگیر مردابم...
باران هم مثل هرسال آمد،اما تو همچنان مثل هر سال نبودی
چه میشود اگر سال بعد هم باران باشد،هم تو باشی هم دنیا گلستان شود...
زودتر بیا...باشد؟
#بخوان_دعای_فرج_را_دعا_اثر_دارد
یه حدیثم داریم که میگه به هرکس قد ارزشش مهربونی کن و واسش مایه بزار نه قد مرامت.اومدیم واسه همه قد مراممون مایه گذاشتیم شد این. بشه درس عبرت که شما نکنید.
یکی از مشکلات من اینکه که بی جهت با همه خوبم. خوبی بیش از حد خوب نیست، "نادان خیال بد کند" ئه.
یکیم یه چیزی میگفت که...ولش کن.
درسته آدمای اینجا مجازی ان، ولی حساشون واقعیه. چرا تو مجازی تند میریم و فکر میکنیم یه رباته طرف مقابل... در حالی که همون بحثو توی واقعیت با ملایمت پیش میبریم...؟
عقلِ کسی به منطقِ ما قد نمیدهد
باشد
قبول
کلِّ جَهان خوب
ما بَدیم ...
+که دلم درد و دل میخواد.
هیچی بدتر از این نیست که از حرفات برداشت اشتباهی کنن
پیر شدم سر توجیه بعضیا.
رفته بودم بلیط بگیرم. یه نفر همون لحظه اومد و پرسید واسه فلان جا بلیط دارین؟ بعد من ناخوداگاه یاد فلانی افتادم. دلم میخواست برم ازش بپرسم فلانیو میشناسی؟
یه روزم نشستم با خودم فکر کردم و دیدم که یه بار و دو بار و 10 بار که نیست... کلللی باره این نشدنا...کلی. بعد به این فکر کردم که نکنه از دعای اون بوده باشه... نکنه این نشدنا .... نمیدونم. خدا کنه که نباشه.
یه سازمانم باید بزارن تحت عنوان "داوطلبین ضرب و شتم". بعد اونجا کسایی رو که داوطلبن تا مورد مشت و لگد سایرین قرار بگیرن رو بپذیرن و بیمه کنن.و اینکه دو گروه باشن، مشت خورندگان، لگد خورندگان. که بعضی وقتا که نیازه تخلیه ی انرژی کنی بری و با دست و پنجه ی خونی بیای بیرون.
وقتی در مورد یه موضوع حرف میزنی و مسیرت میشه اون...به یه جایی میرسی که انقدر تو رو به اون موضوع نسبت میدن که بالا میاری از اون همه حجمش...