الان هیچی حالیم نی
گاهی وقتام خسته م داغم نمیفهمم... باید بخوابم و یه دور ری استارت شم، بیدار شم و تازه بفهمم چی شده که بعد غصه بخورم.
سینوسام پر از باد سرد زمستونیه...
گاهی وقتام خسته م داغم نمیفهمم... باید بخوابم و یه دور ری استارت شم، بیدار شم و تازه بفهمم چی شده که بعد غصه بخورم.
سینوسام پر از باد سرد زمستونیه...
یه روزی هم میرسه مثل چنین روزایی که شعر محل زندگیت گردو خاک باشه و شهر محل تحصیلت سیل
+نه راه پس دارم نه را پیش!
+روز است ولی چون شب محشر شده است!!
هر گوشه پر از بغض کبوتر شده است
کو گوش بدهکار؟تو بشنو دیوار
اهواز دوباره خاک بر سر شده است
رحیم رامهرمزی
من باید اینجا باشم. سیل هم باشه. تعطیلی کلاسا هم باشه. خواب تا لنگ ظهر باشه. بی حوصلگی و سر رفتگی باشه. بعد شهرمون حسن عباسی باشه. کسی که دلم میخواست دوباره پای صحبتاش بشینم.صبحش نشستی با دانشجو ها باشه، شبش سخنرانی توی مسجدمون باشه...مسجد توتونچی...
خلاصه زوووور داره... دارم خودخوری میکنم!
+ هر صبح تماسی از خونه دارم که آیا زنده م یا بر روی امواج خروشان سیل در حال جابجا شدنم؟!
+خواهر کوچیکه زنگ زده خیلی خوشحال میپرسه آجی کی میای؟ میگم دوهفته ی دیگه. این همه ذوق زدگی ازش بعید بود! میپرسم چی شده؟ میگه هیچی؟ بیشتر اصرار میکنم. میگه بادمجون خریدیم! سه هفته خونه بودم هررروز که پا میشدم میگفتم میخوام بادمجون شکم پر درست کنم برید بخرید... امروز خریدن ظاهرا! :دی خانواده چندباری هشدار داده بود که برامون به عنوان عصرونه درست کن...ما خودمون شام درست میکنیم :| نمیدونم چرا به من ایمان نمیارن :|
+ وقتی گفتم دو هفته ی دیگه میام یاد وقتی افتادم که خیلی کوچولوتر بود... مهد کودک هم نمیرفت. کیوی خریده بودیم. رفته بود توی کابینت قایمشون کرده بود به عنوان آذوقه ی زمستونمون :|
یادمه بعد از مدت ها که فصل کیوی هم گذشته بود چندتا توی فریزر دیدیم. اونجا هم جاسازی کرده بود :|