زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

۲۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

دختری در مزرعه!

جمعه, ۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۵۸ ق.ظ

رفتیم خارج شهر...

خارج شهر اینجا به دو دسته ی اصلی #سردشت و #شهیون تقسیم بندی میشه!

یه خانواده ی عشایر دیدیم... رفتیم پیششون... و تعارفمون کردن بریم زیر چادرشون...و ما هم رفتیم!

 و توی چادر سلفی هم گرفتیم!

اون نی نی کوشولوعه موجود در عکس هم نوشونه... اون روسریشو هم خودشون دوخته و تزئین نموده بودن... دم خروس بالاش بود ما هی بهش دست میزدیم!!

خیلی با نمک بود!

#شبیه_یک_عدد_کلوچه!


++وسایلم صبح رسید...نصفه نیمه ولی!
  • . زیزیگلو

فقط میتونم بگم قیافه ش آشنا بود :دی

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ق.ظ

رفتیم خونه داییم عید دیدنی

یه ساعتی گذشت...از فامیلای اون یکی خونوادشون اومدن خونشون...

ما اومدیم پاشیم و اونا تازه وارد شدن که برخورد و رو در رویی و سلام و علیک رخ داد... یه دختره رو میبینم که خیلی قیافه ش آشناس... باهاش دست میدم و یکم فکر میکنم و میگم: اسمت زینبه؟! میگه آره! میگم من تورو کجا دیدم؟! میگه همکلاس بودیم! با یه خنده ی تصنعی ضایع میگم آهااا آره راس میگی!


+اصن یادم نمیومد خب! فک کنم فقط سال پیش دانشگاهی همکلاس بودیم و از همونایی بود که ردیف آخر مینشست و هیچ وقت هیچ برخوردی با هم نداشتیم و هیچ کلمه ای بینمون رد و بدل نمیشد و هیچ شناختی ازش نداشتم... وگرنه مگه میشه یادم بره؟! مگه داریم؟!


+شده بود عروس خونواده ای که اومدن اونجا... 


  • . زیزیگلو