زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

۳۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

شهید مرتضی جاویدی

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ

از اون 3 روزی که خوابگاه نبودم،یه روزشو رفتم سر مزار شهید جاویدی،فسا

شهیدا همشون کرامات دارن...همشون

بی سیم چی شهید بود و از این شفا یافتن ها و کمک ها و دستگیری ها و کرامات شهید تعریف کرد

خبلیا متوصل شدن و حاجت گرفتم.دوست بشین با یه شهید و ازش کمک بخواین،روتونو زمین نمیندازه


+حرفای بالا رو شنیدم فقط. اگه واسم اتفاق افتاد و به حاجتی که توی دلمه رسیدم...میام میگم متوصل شین به شهدا. وگرنه...

امشب به اندازه ی کافی داغووون شدم...نمیشه،به هر دری که میزنم نمیشه.تا ببینیم شهدا چه میکنن...منتظریم...

  • . زیزیگلو

تغییر موضع

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ق.ظ

متاسفانه پر انرژی بودن و جو گیر بودن هم بعضی وقتا کار دستم میده!


+موقع عصبانیت ناخودآگاه صدام بالاتر از حد عادی میشه و جیغ

بعضیا موقع عصبانیت تن صداشون به شدت میاد پایین...

دسته ی دوم را عاشقم :)


دیدم هرکاری میکنم از سر دلسوزی واسه بعضیا،آخرش خودم میشم متهم و ...

سعی کردم جوری برخورد کنم که مثلا من خودخواهم!

تو دعوا از دو نفرشون این حرفو شنبدم که:تو خودخواهی! 


+وقتایی که خوبیاتون به ضررتونه،تغییر موضع بدین :)

البته این فقط در مورد اطرافیان صدق میکنه،در مورد خانواده فقط و فقط مهربانی

  • . زیزیگلو

کلاس تاریخ

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ق.ظ

آخر کلاس نشسته بود.آخرای کلاس رسیده.میگه استاد...اسم کتاب چیه؟؟!!

استاد هم اسم کتاب و نویسنده و انتشاراتشو بهش میگه!

+ موندم تا الان چجوری میومده سر کلاس!

+نمیدونم کی بود! پسر بود! پسرا همینجوری ان! حالا نیاین دعوا!!! :)))

  • . زیزیگلو

این 3 روز

جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۳۱ ق.ظ

2شب و 3روزه خوابگاه نرفتم  :|

+هنوزم نرفتم...

میانترم دارم...

  • . زیزیگلو

این چند روز

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ق.ظ

باید کتابی به اسم گایتون رو تا روز دوشنبه بخورم...

+و تو چه میدانی گایتون چیست...


+شنبه جلسه ی بسیج داریم با برادران...یا خدااا!

اون روز خنده م گرفته بود برادرا بهمون میگفتن خواهرا!

میخواستیم بریم باشگاه، کلید دست برادرا بود! رفتیم کلید بگیریم گفتن چقد زود اومدین! گفتن: به ما گفتن میخواین برین تو ساختمون لباساتونو عوض کنید دیرتر میاین...

ما :|||

  • . زیزیگلو

بازم موش

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۳۵ ق.ظ

الان نصف شبه و یه صدایی از توی کتابام میاد...

یه موش تو اتاقه!!!

صداشم میاد... :|

همه هم خوااااب...باید صداشو تنهایی تحمل کنم :|

 

+ای خدا...بازم سیمان کاری و گچ کاریمون شروع شد :/

  • . زیزیگلو

محمد برادر زهرا!!

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۲۴ ق.ظ

میگه نگا کن این عکسه رو. میبینم.میگم عه! این برادر زهراس؟ اسمش چیه؟ میگه محمد

میگم واااای چقد شبیهشه! ابروهاش...چشماش...حتی گونه هم داره!

میگه نه برادر زهرا نیست.میگم چرا بابا.برادر کوچیکشه دیگه، عکس اون دوتا رو که ازدواج کردن دیدم، بجز اینو.74 یی بود دیگه؟! پشت کنکوری بود...

میگه نه 72 ییه! 

میگم چی میگی؟؟!! :|

میزنه زیر خنده و من هاج و واج دارم نگاش میکنم :|

میگه این محمد دوست پسرمه :|||


+ حالا زهرا کیه؟! یه دختر خیلی خوب که سید هم هست.خونه بود، وقتی اومد بچه ها بهش گفتن که من فکر کردم این پسره برادرشه!! که من گفتم شبیهشه!

خداییش بعضیا خیلی بهشون میخوره خواهر برادر باشن!

  • . زیزیگلو

من دیگه هیچی نمیگم

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۱ ق.ظ

دیگه به حرفاش آلرژی دارم،

آلررررررژی یعنی!

بعضیا خیلی رو اعصابن :|


+خدایا؛

خودت از خیلی وقت پیش دیدی...

خودت قضاوت کن

من دیگه حرفی ندارم, اینم عین بقیه ی چیزایی که به سطوح رسیدم ازشون،

نتیجه ش رو میسپارم به خودت.

از حرفشون خیلی دلم گرفت...خودت شاهد باش...

  • . زیزیگلو

کرم ضد آفتاب!

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ق.ظ

نشسته م توی آفتاب.بچه ها میان پیشم.میگن پاشو بریم تو سایه بشینیم.میگم نه،من ضد آفتاب جدید خریدم،زدم، باید بشینیم تو آفتاب!

چندتای دیگه اومدن،میگن سوختیم بریم تو سایه،پوستت میسوزه.میگم نه،ضد آفتاب زدم!

فک کنم امروز همه ی دانشگاه فهمیدم من از کرم ضد آفتاب استفاده کردم!

  • . زیزیگلو

مثلث عشق

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ق.ظ

عشق،هوس مهارت

یه نفر برای ازدواج باید هرسه تای اینا رو با هم داشته باشه

هر کدوم جدا برای زندگی نامناسبه و باعث یه ازدواج ناموفق و دلسردی هر دو طرف میشه

مثلا راهب ها عشق دارن ولی بدون هوس.و بی هیچ ذوقی

درسته که هرسه باید با هم باشه (بذارین یه چیزی در گوشی بهتون بگم:موفق ترین ازدواج اونیه که بیشتر بر اساس هوس و عشقش باشه)

عشق؛

عشق حتی غمش هم قشنگه،یه حس متفاوته،یه غمی غیر از بقیه ی غم ها

توی مردا،شکل گیری اولیه ی عشق نیاز جنسیه.اول با نیاز جنسیشون جذب یه دختر میشن و بعدا عاشقش میشن.این همون ماجرای ازدواج بر اساس عشق و هوسه.البته مهارت هم لازمه و اینکه میگن تصمیم گیری درست و این حرفا...

شنیدم که ترتیب معیار های انتخاب همسر آینده ی مردا ایناس!  :

1-با حیا بودن 2-زیبایی 3-کدبانو بودن


+میگه چت شده؟ من:هیچی

اون: نه،یه چیزی شده بگو

از اون اصرار از من انکار...میگم نه،خسته م فقط

میگه حالا ما محرم رازت نیستیم دیگه...

خیلی ناشی ام تو پنهون کردن غمم...سریع میفهمن


توضیحات تکمیلی در ادامه

  • . زیزیگلو