زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

فعلا پست ثابت-----دعوت به چالشِ:شهر حسینیِ من

يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۱۸ ب.ظ

دزفول-چهار راه سیمتری-اسم فلکشو نمیدونم!-9:12 صبح امروز


+شما را به چالش شرح در عکس و عکس در وب، از شهرتان در ایام محرم دعوت میکنم...

عکس های خود را برای ما نیز بفرستید تا با اسم خودتان اینجا قرار دهم...



عکس های دوستان:

  • . زیزیگلو

ایهاالناس هدر دزدیست!

يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۱۱ ب.ظ

من عکس این پستتونو دزدیدم گذاشتم به عنوان هدر وبم!

باشد که مارا عفو نمایند ایشون...
+ما خیلی خرسندیم ازین دزدیِ مذهبی!
++صرفاجهت گسترش اسلام!

+++با تشکر از ایشون جهت راهنمایی هدر
خودمان را کشتیم تا یاد گرفتیم!
  • . زیزیگلو

ماجرای بوی سیب حرم امام حسین

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۳۲ ب.ظ

نمایی از محل قتلگاه سید الشهدا(ع) در کربلا


دلم مست و لبم مست و سرم مست

بخون ای دل که صبرم رفته از دست

بخون ای دل محرم اومد از راه

بخون اجر تو با عباس بی دست . . .

+اینجا را بخوانید

++به دعوت ایشون

  • . زیزیگلو

وضو در جایگاه برادران

پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ق.ظ
راننده بیدارمان کرد برای نماز 
گفت فقط 10 دقیقه...
رفتم که وضو بگیرم،یه چندتا پسر ایستاده بودند و وضو میگرفتند و هی نمیجنبیدند...
من هم خیلی ضایع داشتم به شیر آب نگاه میکردم که ینی یالا من منتظرم تا شما ها
بروید تا بیایم وضو بگیرم و نمیشود جلوی شما آستینم را بکشم بالاو فرقم را باز کنم!
این ها هم فهمیدند و بعد از 3ساعت رفتند کنار خیر سرشان تا اینکه من رفتم جلوی
شیرآب و همه ی آن کارهایی را که آن بالا نوشتم نمیتوانستم جلوی آنها انجام بدهم انجام دادم!
بعدش رفتم که نماز بخوانم دیدم هی وای من...این ها همه مردن!و اینجا هم نماز خانه ی برادران!
بعد یکم که دقت کردم دیدم واویلا بویلا من در قسمت برادران وضو گرفتم...
بهههدش فهمیدم دلیل نگاه های چپ چپ برادران را!!

+من در مواقع بیداری شوتم و هوش نیستم و مدهوشم...دیگر وای به وقتی که خوابالودم...
هی میگیم مواظبم باشید کار دست خودم ندهم!
  • . زیزیگلو

خوابم می آید

سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۴۱ ب.ظ
و وقتى که حوصله ندارى و خوابت مى آىد و سردت است و خودت را چسبانده اى به بخارى و دارى چرت مىزنى...
بىاىند بلندت کنند و بگذارندت دم دستشوىى!
و هى بخواهى خودت را بزنى به آن راه که مثلا خوابى،
و هى از بوى مطبوعش(!) نتوانى!
  • . زیزیگلو

عمره دانشجویی

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ب.ظ

آی ام عصبانی سو ماچ...

اومدم عمره دانشجویی ثبتنام کنم،

نوشته عربستان به دختران مجرد اجازه ی ورود نمیده...!

یه همچین چیزی خلاصه!!


عربستان خیلی بی عدبی!

))):

  • . زیزیگلو

wcدانشگاه

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۱۳ ق.ظ

ساختمان علوم پایه یه طوریه که مثلا طبقه ی اول دستشویی برادران سمت راست سالنه،طبقه ی دوم سمت چپ سالنه،طبقه سومم نمیدونم چپه یا راست

نیومدن همه ی دستشوییای برادرانو بذارن یه سمت که ما انقد گیج نشیم!!

گلاب به روتون امروز تو یونی رفتم دستشویی!

خیلی تمییییز بودن!!

خواستم درو باز کنم که بیام بیرون دیگه، صدای چنتا پسر از پشت در میومد!!

گفتم یا خدا!!اومدم مردونه!!!

گفتم صبر میکنم هر وخ رفتن تو جایگاهشون مستقر شدن میپرم بیرون!!

حالا استاد ۵دقیقه انتراک بیشتر بهمون نداده بود...! که اونم داشت میشد ۶دقیقه!

توی این افکار بودم و در بحر مکاشفت که دیدم یه صدایی اومد...بچه ها اینجا زنونه س!

گوشمو چسبوندم به در دیدم صداشون نمیاد...رفتن!!!

اومدم بیرون!

چادرمو روی چوب لباسی دیده بودن در رفته بودن!!!

:)))))


+تا حالا به فواید چادر فکر کردین؟!!!؟!  

:)))))


  • . زیزیگلو

محرم

شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۴ ق.ظ

دانی که چرا مهر جبین خاک حسین است؟

چون قبله ی دل پیکر صد چاک حسین است


دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟

بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است


دانی که چرا آب فراتست گل آلود؟

شرمنده ز لعل لب عطشان حسین است


دانی که چرا کعبه ی حق گشته سیه پوش؟

یعنی که خدا هم عزادار حسین است...


+ماه محرم تسلیت...

  • . زیزیگلو

وضویم باطل شد

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۱۱ ب.ظ

فکرهای خاک بر سری نکنید از همین اول...!

ماشالا ذهنا همه منحرف!!

 نماز مغرب را که خواندم بین دو نماز یک قری آمدم و نانای نانایی نمودم...وضویم باطل است عایا؟!

 خدایا من که قصد بدی نداشتم!!


  • . زیزیگلو

ما خیلی مستضعفیم!

چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۱ ب.ظ

دوستم میگوید ما خیلی مستضعف هستیم...!

میگویم خب چرا؟

میگوید برای این:


خب چیدن وسایل روی جعبه خیلی هم با کلاس است!

و ما اصولا استفاده کنندگان از جعبه های بی مصرفیم!


و باز هم میفرماید که ما خیلی مستضعفیم...

من:باز چرا؟!

اون:چون ما حتی جعبه ی دستمال کاغذیمونو دور ننداختیم! :)))


ما خیلی قانعیم اصن!

هوووچ اصراف نمیکنیم که اصراف کاران برادران شیطانند و جایگاه شیطان در آتش جهنم است!!


این هم از قفسه ی کتابامون:

ما از استضعاف پتو انداختیم زیر پامون!

خدایا شکرت:*


  • . زیزیگلو

کلاس زبان و ماجرای آقای بوق

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ

کلاس زبان:


استاد:آقای بوق این 4تا خط رو بخونید...با معنی


خط اولو خوند معنی کرد،دوم و سوم رو هم همینطور

رسید خط چهارم،به انگلیسی خوندش...گفت:معنی اینو دیگه ننوشتم!!


:))))


+به اینترنت دست یاقتم...!!

++کامنتاتونو جواب دادم...


zizigolu ذوق زده در سایت دانشگاه!!

  • . زیزیگلو

عنوان"..."باشد بهتر است

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۶ ق.ظ
بى قرار توأم و در دل تنگم گله هاست
آه بى تاب شدن عادت کم حوصله هاست

+خودمم نمىدونم چمه...
کى بشه محرم بىاد
که برگردم...

++ىاد نکن کسى رو که خىلى وقته ىادت نکرده ولى هرشب خاموش ىادشى...

+++ىه زمانى ىه بابابزرگ داشتىم...
  • . زیزیگلو

امشب همه دپ بودن

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ق.ظ
نشستىم تو اتاق چراغارو خاموش کردىم روضه امام حسىن على فانى گوش دادىم،گرىه کردىم...
رفتىم نت با گوشى ىکى از بچه ها جملات غمگىن مىخوندىم...
بعضىاشون خىلى خنده دار بودن!
زدىم تو فازجوک خوندن!
الان خنده بچه ها بندنمىاد!!
+خداىا اىن شادىا رو از ما نگىر
  • . زیزیگلو

لعنت به دورى

پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۳ ب.ظ
استادگفت شنىدم شهرتون زلزله اومده،خبر دارى از خونواده ت?
من:کى زلزله اومده?
استاد:دىشب
زنگ زدم خونه چن بار,کسى برنداشت
زنگ زدم خواهرم گفتم از مامان بابا خبردارى?گفت نه منم زنگىدم برنداشتن
زنگىدم گوشىاشون برداشتن

+و من ماندم و اشکهایى که تمامى نداشت...
  • . زیزیگلو

:)

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۱ ب.ظ
از وقتى اومدم خوابگاه،ىکى از هىجان انگىزترىن کاراىى که انجام دادىم خالى کردن سطل دستشوىى بوده!!
هنوز دلم از شدت خنده درد مىکنه!

+پست شاد مىذارم، کامنت بعضىا: ":)"
پست غمگىن مىذارم،کامنت بعضىا: ":)"
شرطى شدن بعضىا!!!

+قابل توجه جناب "س"!!
آدم شاد مىشه!
:)))
  • . زیزیگلو

zizi chef

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۰ ق.ظ
چه لذتى داشت درست کردن اولىن برنج و خورشت،تنهاىى...
اونم چى?خورشت بدون گوشت،برنج شفته!
به دوستم مىگم بىابخور ببىن چطور شده،تروخدا ىکم بخور!
مىگه نه،بوخودا بوخودا نمىخوام!

مىترسىد!
آخرنخورد!

+دىشب،امروز ظهرو امشب ازش خوردم
++خورش/خورشت بادمجون بدون گوشت!
  • . زیزیگلو

حالم خوش نىست

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۳ ب.ظ
دلم تنگ است،از همان دلتنگى هاىى که هى چشمهاىت اشکى است،که فقط ىک جرقه مىخواهى براى جارى شدن سىل اشکهاىت...
که دىروز فهمىدم عصر روز عىد غدىر خواه ناخواه دلت مىگىرد...
سنگىنى غم محرم هم بر دلم!
چه چىزها گفتى حافظ...
خوشا شىرازو...
من که هىچ خوش نىستم
  • . زیزیگلو

ترس

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۹ ق.ظ
اىن ترس از تارىکى خىلى چىز بدىه
دىشب بجز من و دوستم که سىده هىشکى تو سوئىتمون نبود.
اون رفت خوابىد تو اتاق بغلى،منم تا صب ساعت 5موندم بىدار،هوا که روشن شد گرفتم خوابىدم

+امشب ىکى از بچه هاى سوئىت بغلى رو دزدىدم بىاد بخوابه پىشم...
  • . زیزیگلو

تفسىر بعضىا...!

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۰ ب.ظ
سرکلاس تفسىر قرآن،استاد داشت تفسىر سوره توحىدو مىگفت
ىکم حرف زد بعدگفت سوره توحىدو کى بلده بخونه?
ىکى از پسرا پاشد گفت:
بسم الله الرحمن الرحىم
انا اعطىناک الکوثر!!
:)))
کلاس رفت رو هوا!

+اولىن باره دارم پست پىامکى مىذارم...
چجورى ازم پول کم مىشه?!
  • . زیزیگلو

عىد غدىر,سعىد است!

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ق.ظ
تو سوئىت ما ىکى از بچه ها سىده!
شانس فردا هم تولدشه هم روز عىد!
عىدى رو ک مىگىرم,کادو هم باس بدم?!
همه رفتن شهراشون...فردا خودمو خودش تنهاىىم...!
  • . زیزیگلو